تا نقش تو در دیده ما خانه نشین شد
هرجا که نشستیم چو فردوس برین شد
"مولوی"
داستان جالب "زندگی بی دوست جان فرسودن است"
مردی برای اصلاح سر و صورت به آرایشگاه رفت در حین کار گفتگوی جالبی در مورد خدا بین آنها صورت گرفت. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد!
مشتری پرسید: چرا؟
آرایشگر گفت: کافی است به خیابان بروی و ببینی. مگر می شود با وجود خدایی مهربان این همه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟
مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد........
ادامه داستان "زندگی بی دوست جان فرسودن است" در ادامه مطلب ..
مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف. با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت: می دانی! به نظر من آرایشگرها وجود ندارند.
مرد با تعجب گفت: چرا این حرف را می زنی!؟ من اینجا هستم و همین الان مو های تو را مرتب کردم.
مشتری با اعتراض پرسید: پس چرا کسانی مثل آن مرد ژولیده بیرون از ارایشگاه وجود دارند؟
- آرایشگرها وجود دارند؛ فقط مردم به ما مراجعه نمی کنند.
- دقیقا همین است؛ خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمی کنند! برای همین است که همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.
نکته:
بهشت پاداش خداوند نیست، بهشت عینیت و حقیقت ذات الهی است. بهشت ثمره خوشنودی خداوند نیست، بلکه خوشنودی خداوند و احساس روحبخش حضور او در زندگی مان دروازه های بهشت را به رویمان می گشاید.
خداوند مبدأ و اساس آفرینش است، منشأ همه خوبی ها، حقایق، زیبایی ها، قدرت ها و آرامش ها است. آنگاه که از او فاصله می گیریم، از مبدأ تمام عظمت ها و نیکی های اصیل فاصله گرفته ایم، و داستان تمام رنج ها، غم ها و ناشکیبایی ها در زندگی ما از اینجا آغاز می شود.
خوشا به حال آنان که گرمی دستان خدا بر روی شانه های خود احساس می کنند.
خوشا به حال آنان که نور خدا را می بینند و عطر حضورش را استشمام می کنند.
خوشا به حال آنان که در هر لحظه و هر نفس یاد و ذکر او را در دل دارند و یک آن از او غافل نیستند.
خدایا ما را توفیق ده تا در زمره این دسته از عاشقان تو باشیم! آمیــن..
پایان