روزی عقرب می خواست عرض رودخانه را بپیماید، ناگهان چشمش به قورباغه ای افتاد گفت: آقای قورباغه! من عقرب هستم و باید از رودخانه رد شوم تا در آن سوی آب به خانواده ام برسم. اجازه می دهی پشتت سوار بشوم؟
قورباغه نگاهی کرد و گفت: گمان نمیکنم. او گفت: چطور؟ قورباغه گفت: تو عقرب هستی و عقرب قورباغه را نیش می زند. اگر وسط راه مرا نیش بزنی و هلاکم کنی چه؟
عقرب نگاهی به او انداخت و گفت: آقای قورباغه کمی از مغزت استفاده کن، اگر تو را نیش بزنم و بکشم، خودم هم غرق خواهم شد و من قصد مردن ندارم. قورباغه کمی گیج شد و قبول کرد! پس اجازه داد عقرب به پشتش بپرد و شروع به طی کردن عرض رودخانه نمود.
مابقی داستان عقرب و قورباغه در ادامه مطلب ..
اما در وسط راه ناگهان عقرب او را نیش زد. قورباغه برایش باور نکردنی نبود و در حالی که در آب فرو می رفت فریاد زد: چرا این کار را کردی؟ من دارم می میرم و تو هم خواهی مرد، چرا چنین کردی؟ عقرب جواب داد: چون من عقرب هستم و این طبیعت عقرب است که قورباغه را نیش بزند.
نکته: گیاهان و درختان هویت و طبیعتی برای خود قائلند. حیوانات نیز بر اساس نیوری غریزه و طبیعت خد زندگی می کنند. اما سوال مهم این است: هویت ما انسان ها چیست؟
هویت، تعریف و شناختی است که هر فرد از خویشتن خویش دارد. اعتقاد به اینکه چه کسی هستیم، هویت ما را شکل می دهد، و پاسخ به این سوال سرنوشت ما را رقم خواهد زد. همه چیز بستگی دارد که خود را چگونه می بینیم و ارزیابی می کنیم. زیرا انسان آنطور که فکر می کند رفتار می کند. فکر، مادر عملکرد ما است.