loading...
فار30 بلاگ | Far30Blog.Ir
حمید بازدید : 406 جمعه 07 مهر 1391 نظرات (0)

طنین آوای من
اگر دیگر نگذاشتند زندگی را ببینم،
گفته ام که نثرهایم را به چاپخانه بدهند تا چاپ کنند
اما شعرهایم را
که از دستبرد هر چشمی پنهان کرده ام،
بردارند و بی آن که بخوانند،
همه را ببرند و در شکافته ی کوه ساکت تنهایی ام
صومعه ای هست کوچک و زیبا
و روحانی و مجهول،
به آن جا بسپارند.
چه در همین صومعه است که من
از وحشت تنهایی در انبوه دیگران می گریختم
و به درون آن پناه می بردم.
همین جا بود که شب ها و روزهای سیاه و خفه و دردناک را به نیایش می گذراندم
در برابر سر در آن که به رنگ دعاست،
گرم ترین و پرخلوص ترین سرودهای عاشقانه ام را
خاموش زمزمه می کردم.
و نغمه ی مناجات من،
از چشم های پر اسرار مناره ای باریک و بلند آن
در آستانه ی هر سحرگاه و در دل هر شامگاه
و در بهت غمگین و اندوهبار هر غروب
در آن کوهستان خلوت و ساکت و مغرور تنهایی من می پیچید.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 390
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 602
  • باردید دیروز : 533
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 2,429
  • بازدید ماه : 11,777
  • بازدید سال : 58,507
  • بازدید کلی : 807,888